سِرِه

روشنگری و تبیین تحریفات دفاع مقدس

سِرِه

روشنگری و تبیین تحریفات دفاع مقدس

سِرِه

از ایشان نیستی ؛ می گو از ایشان *
هدف اصلی ایجاد این وبلاگ، تبیین و روشنگری تحریفات در روایتگری دفاع مقدس می باشد. از مخاطبان محترم تقاضامی شود از طریق آدرس 📧 : hk43siamak@yahoo.com ویا 📱: 09177334877(لطفا"فقط پیام کوتاه) نقطه نظرات و پیشنهادات خویش را ارسال نمایند.
هرگونه بازنشر و اقتباس از مطالب این وبگاه ؛ باذکر آدرس ؛بلامانع است.
deare friends .Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you

نویسندگان

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Islamic revolutionary guards» ثبت شده است

*شهید سال کبیسه (یادنوشت والفجر10)

پنجشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۰۳ ق.ظ

بسم الله الرحمان الرحیم

  *شهید سال کبیسه !  ( تقدیم به روح شاد وجاودانی شهید ناصر ورامینی )

پاییز61

... همانطور که می دانید؛ هر سالِ کره زمین؛ یعنی مدت زمانی که لازم است زمین یک بار به دور خورشید بچرخد، 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 47 ثانیه است. اما در تقویم ها یک سال با 365 روز ثبت شده و ساعات و دقایق اضافی در نظر گرفته نشده است. برای حل این مشکل، در تقویم ها در هر چهار سال یک روز به ماه فوریه اضافه می شود تا زمان واقعی و روزهای تقویم هماهنگ شوند و از جابه جا شدن ماه ها و فصل ها در طول زمان جلوگیری شود. با اضافه شدن آن یک روز هر 4 سال یکبار با روزی موسوم به 30 اسفند مواجه می شویم که تا 4 سال بعد تکرار نمی شود! تصور کنید کسانی را که در چنین روزی متولد می شوند یا از دنیا می روند!؟ عملا" سالهای بعدی امکان برگزاری جشن میلاد یا سالگرد وفاتشان با مشکل مواجه می شود و موضوع این یادداشت هم اختصاص به شهیدی دارد که سالگرد شهادتش در چنین ایامی بود .....

✍️... تابستان سال 60 برای تکمیل استعداد گروه مقاومت مسجد؛ اقدام به عضوگیری کردیم. مسجدمان حدفاصل سه راه احمدی و سه راه طالقانی واقع شده بود و بیشتر همسایه هایش مغازه ها و مغازه دارها بودند از اینرو تعداد مراجعین برای ثبت نام کم بود.  عصر یکی از روزها با "سیدعلی"(سرگروه مقاومت) درکتابخانهء کانون فرهنگی مسجد(طبقه بالای مسجد) درانتظار داوطلبین احتمالی نشسته بودیم که از پله ها صدای گام هایی مصمم و سنگین بگوش مان رسید! خوشحال شدیم و ازطنین صدای پا؛ منتظر ورود فردی با هیبت؛ به درچشم دوختیم. برخلاف تصور نوجوانی حدودا" 15 ساله؛ ریزنقش با موهای مجعد؛محاسن تنک وکم پشت؛ متوسط القامت که پیراهن آستین کوتاه و کفش تابستانی بدون جوراب ش بیشتر ازهمه جلب توجه می کرد؛ وارد شد؛ از آن گامهای پرطنین چنین جثه ایی بعید بود.... این اولین دیدار ما و ناصر بود.

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۰۳
س - پور اسد

*طلایه داری آنسوی دجله (یادنوشت عملیات بدر )

يكشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۰۹ ق.ظ

بسم الله الرحمان الرحیم

 *  جامانده پشت دروازه های بصره  ...  یادنوشتی برای شهید جمشید یارائی

 

جمشید را هر وقت که یاد می کنم؛ شیطنت ها و شوخ طبعی هایش در دوره دبیرستان غالب بر سایر خاطراتی است که از او بیاد دارم . شخصیتی شاد و خندان که شوخی هایش با دبیران و همکلاسیها؛ برای انفجار یک کلاس پراز؛ پسرهای دبیرستانی مستعد خنده کافی بود. همین شیطنتها منجر شده بود که یکسال تحصیلی مردود شود و به اصطلاح جزو "دوساله ها" محسوب می شد و ته کلاس نشین! یک "نوچه پامنبری" ثابت هم داشت که همیشه در خلق شیطنتهای تحصیلی؛ باهم بودند. اما این جنگولک بازیها؛ ذره ای در گرایش و اعتقادات مذهبی و انقلابی وی خلل وارد نکرد .

 

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۰۹
س - پور اسد

*اولین شبهای زمستان (یادنوشت کربلای4)

جمعه, ۳۰ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۹ ب.ظ

بسم الله الرحمان الرحیم

  *لبخندجاودانه 

 ✍️ .... سالهاست ؛ شاید سی سال و یا بیشتر؛ هنگامی که تکاپو و جنب و جوش عمومی شهر؛میل ش به سمت شمردن جوجه ها ! وهرچه خوشتر سپری کردن طولانی ترین شب سال! می رود و دغدغه ها و خبرها همه معطوف به انار و هندوانه و آجیل و قیمتهایشان می گردد؛ من اما به یکباره و بی اختیار غمی قدیمی و حزنی حزین سینه ام را پر و سنگین می کند. خبر رسیدن زمستان و شروع دی ماه برای امثال من اندوهی وصف ناشدنی به همراه دارد؟
نه اینکه از رفتن پاییز دلگیر باشم؛ یا در شروع زمستان دلخور؟ ویا به تولد عیسی مسیح"ع" ناخشنود ؛معاذالله که این باشد ؛ ولی هرساعتی که به شروع زمستان قرین و به روز سوم ماه دی نزدیکترمی شوم! هلال ماتم ابدی من هم به بدرکامل شدنش قریب تر!می شود.
آری شب "قدرکربلای4" را میگویم ؛ همان شبی که "برگ ریزان شجره طیبهءدرخت تناور و پرثمرش" درآغاز زمستان سال 65 واقع شد و تا پایان آن فصل؛ ادامه یافت. خدایا ؛ عجب شبی بود آن شب! ما با چشم خاکی؛ نور"منورها" و انفجارگلوله های"توپ وخمپاره" را می دیدیم و ملائکه و اولیاء ت ؛ عروج قریب به "چندهزار" روح طیب و طاهر! را نظاره گربودند و چه غافل بودیم ما ؛ الله اکبر؛ راه آسمان آن شب چه "برو و بیایی" داشت در چشم اهلش  ...
یا لیتنا کنا معکم فافوز فوزا" عظیما
۱۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۷ ، ۲۳:۲۹
س - پور اسد

*من بیسوادم !؟ ( یادنگاری )

پنجشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۸ ق.ظ

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَا الزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ    

*روابتی شخصی از تحصیلات داخلی و معادل کلاسیک؛ نیروهای مسلح ( خاطره )

هفتهء بسیج  مبارک 

سیزده ساله بودم که انقلاب اسلامی ایران پیروزشد. دانش آموز کلاس دوم راهنمایی که قسمت اعظم سال تحصیلی 57-58 رادر اعتصاب ؛ تظاهرات و تعطیلی گذرانده بود. امتحانات سه ثلث را یکجا درخرداد 58 دادیم ومهر 58 روانهءکلاس سوم شدم. حال و هوای ما بچه ها ؛ در مدرسهء متحول ازانقلاب تازه به ثمرنشسته؛ بیشترفعالیت غیردرسی ؛ آموزشهای نظامی و توجه به مسائل و نا آرامیهایی بودکه در اطرافمان می گذشت و تمرکزمان نسبت به درس را سخت میکرد. اولین دورهءآموزشی نظامی را درپاییز 58 (پس از فرمان حضرت امام ره مبنی بر تشکیل بسیج مستضعفین ) ؛درمحل مدرسهءراهنمایی شهیدفیروزی (کریم فاطمی) توسط دانشجویانی که تازه سپاه راتشکیل داده بودند؛ و به مدارس می آمدندو آموزش  سلاح می دادند؛گذراندم. سال سوم راهنمایی را قبول شدم و همزمان وقایع ناآرامیهای خوانین فارس(فیروزآباد)؛کردستان(خودمختاری)؛خوزستان(خلق عرب)؛گنبدکاووس(منافقین) و تبریز.... اتفاق افتاده بودمن وهمسالانم شدیدا این حوادث را رصد می کردیم و مترصد شرکت و ادای وظیفه دراین غائله ها بودیم ولی بشدت از طرف والدین و نهادهای انقلابی مسئول؛ کنترل ومهار می شدیم و جزحسرت همراهی جوانانی که تنها چندسال ناقابل از ما بزرگتربودند ؛ کاری از پیش نمی بردیم.

۱۱ نظر موافقین ۹ مخالفین ۲ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۰۰:۳۸
س - پور اسد