سِرِه

روشنگری و تبیین تحریفات دفاع مقدس

سِرِه

روشنگری و تبیین تحریفات دفاع مقدس

سِرِه

از ایشان نیستی ؛ می گو از ایشان *
هدف اصلی ایجاد این وبلاگ، تبیین و روشنگری تحریفات در روایتگری دفاع مقدس می باشد. از مخاطبان محترم تقاضامی شود از طریق آدرس 📧 : hk43siamak@yahoo.com ویا 📱: 09177334877(لطفا"فقط پیام کوتاه) نقطه نظرات و پیشنهادات خویش را ارسال نمایند.
هرگونه بازنشر و اقتباس از مطالب این وبگاه ؛ باذکر آدرس ؛بلامانع است.
deare friends .Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you

نویسندگان

۹ مطلب با موضوع «یادنوشت دفاع مقدس» ثبت شده است

بسم الله الرحمان الرحیم

  *نقدوبررسی یک عکس؛ 2📎

✍️ از آنجا که احساس می کنم پست قبلی/linkچنانکه قبلا" هم اشاره کردم  پربحث بوده وموجب سئوال همراهان همیشگی "سره" قرار بگیرد؛ 2فایل صوتی و تصویری ذیل جهت کمک به تبیین بحث الحاق می گردد متذکر میگردد ذیل پست اصلی/link در وبگاه جناب درودیان مباحثی صورت گرفته که مطالعه آنها و پاسخ جناب درودیان به علت طرح مسئله کمک می کند:

   نخست فایل تصویری صحبتهای سردارقاسم سلیمانی پیرامون فیلم های سینما که به این موضوع پرداخته اند:


 

سپس فایل صوتی سخنرانی شهید حسن باقری در جمع فرماندهان جنگ ؛ بعد از عملیات رمضان در مرداد ماه 1361

 

 

 

 

۶ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۴۵
س - پور اسد

*شهید سال کبیسه (یادنوشت والفجر10)

پنجشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۰۳ ق.ظ

بسم الله الرحمان الرحیم

  *شهید سال کبیسه !  ( تقدیم به روح شاد وجاودانی شهید ناصر ورامینی )

پاییز61

... همانطور که می دانید؛ هر سالِ کره زمین؛ یعنی مدت زمانی که لازم است زمین یک بار به دور خورشید بچرخد، 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 47 ثانیه است. اما در تقویم ها یک سال با 365 روز ثبت شده و ساعات و دقایق اضافی در نظر گرفته نشده است. برای حل این مشکل، در تقویم ها در هر چهار سال یک روز به ماه فوریه اضافه می شود تا زمان واقعی و روزهای تقویم هماهنگ شوند و از جابه جا شدن ماه ها و فصل ها در طول زمان جلوگیری شود. با اضافه شدن آن یک روز هر 4 سال یکبار با روزی موسوم به 30 اسفند مواجه می شویم که تا 4 سال بعد تکرار نمی شود! تصور کنید کسانی را که در چنین روزی متولد می شوند یا از دنیا می روند!؟ عملا" سالهای بعدی امکان برگزاری جشن میلاد یا سالگرد وفاتشان با مشکل مواجه می شود و موضوع این یادداشت هم اختصاص به شهیدی دارد که سالگرد شهادتش در چنین ایامی بود .....

✍️... تابستان سال 60 برای تکمیل استعداد گروه مقاومت مسجد؛ اقدام به عضوگیری کردیم. مسجدمان حدفاصل سه راه احمدی و سه راه طالقانی واقع شده بود و بیشتر همسایه هایش مغازه ها و مغازه دارها بودند از اینرو تعداد مراجعین برای ثبت نام کم بود.  عصر یکی از روزها با "سیدعلی"(سرگروه مقاومت) درکتابخانهء کانون فرهنگی مسجد(طبقه بالای مسجد) درانتظار داوطلبین احتمالی نشسته بودیم که از پله ها صدای گام هایی مصمم و سنگین بگوش مان رسید! خوشحال شدیم و ازطنین صدای پا؛ منتظر ورود فردی با هیبت؛ به درچشم دوختیم. برخلاف تصور نوجوانی حدودا" 15 ساله؛ ریزنقش با موهای مجعد؛محاسن تنک وکم پشت؛ متوسط القامت که پیراهن آستین کوتاه و کفش تابستانی بدون جوراب ش بیشتر ازهمه جلب توجه می کرد؛ وارد شد؛ از آن گامهای پرطنین چنین جثه ایی بعید بود.... این اولین دیدار ما و ناصر بود.

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۰۳
س - پور اسد

*طلایه داری آنسوی دجله (یادنوشت عملیات بدر )

يكشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۰۹ ق.ظ

بسم الله الرحمان الرحیم

 *  جامانده پشت دروازه های بصره  ...  یادنوشتی برای شهید جمشید یارائی

 

جمشید را هر وقت که یاد می کنم؛ شیطنت ها و شوخ طبعی هایش در دوره دبیرستان غالب بر سایر خاطراتی است که از او بیاد دارم . شخصیتی شاد و خندان که شوخی هایش با دبیران و همکلاسیها؛ برای انفجار یک کلاس پراز؛ پسرهای دبیرستانی مستعد خنده کافی بود. همین شیطنتها منجر شده بود که یکسال تحصیلی مردود شود و به اصطلاح جزو "دوساله ها" محسوب می شد و ته کلاس نشین! یک "نوچه پامنبری" ثابت هم داشت که همیشه در خلق شیطنتهای تحصیلی؛ باهم بودند. اما این جنگولک بازیها؛ ذره ای در گرایش و اعتقادات مذهبی و انقلابی وی خلل وارد نکرد .

 

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۰۹
س - پور اسد

*اولین شبهای زمستان (یادنوشت کربلای4)

جمعه, ۳۰ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۹ ب.ظ

بسم الله الرحمان الرحیم

  *لبخندجاودانه 

 ✍️ .... سالهاست ؛ شاید سی سال و یا بیشتر؛ هنگامی که تکاپو و جنب و جوش عمومی شهر؛میل ش به سمت شمردن جوجه ها ! وهرچه خوشتر سپری کردن طولانی ترین شب سال! می رود و دغدغه ها و خبرها همه معطوف به انار و هندوانه و آجیل و قیمتهایشان می گردد؛ من اما به یکباره و بی اختیار غمی قدیمی و حزنی حزین سینه ام را پر و سنگین می کند. خبر رسیدن زمستان و شروع دی ماه برای امثال من اندوهی وصف ناشدنی به همراه دارد؟
نه اینکه از رفتن پاییز دلگیر باشم؛ یا در شروع زمستان دلخور؟ ویا به تولد عیسی مسیح"ع" ناخشنود ؛معاذالله که این باشد ؛ ولی هرساعتی که به شروع زمستان قرین و به روز سوم ماه دی نزدیکترمی شوم! هلال ماتم ابدی من هم به بدرکامل شدنش قریب تر!می شود.
آری شب "قدرکربلای4" را میگویم ؛ همان شبی که "برگ ریزان شجره طیبهءدرخت تناور و پرثمرش" درآغاز زمستان سال 65 واقع شد و تا پایان آن فصل؛ ادامه یافت. خدایا ؛ عجب شبی بود آن شب! ما با چشم خاکی؛ نور"منورها" و انفجارگلوله های"توپ وخمپاره" را می دیدیم و ملائکه و اولیاء ت ؛ عروج قریب به "چندهزار" روح طیب و طاهر! را نظاره گربودند و چه غافل بودیم ما ؛ الله اکبر؛ راه آسمان آن شب چه "برو و بیایی" داشت در چشم اهلش  ...
یا لیتنا کنا معکم فافوز فوزا" عظیما
۱۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۷ ، ۲۳:۲۹
س - پور اسد

* داستان محسن ( یادنوشت )

چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۷ ق.ظ

بسم الله الرحمان الرحیم



 
*مقدمه

محسن دوست وهمکلاسی صمیمی برادرم سیاوش درهنرستان نمازی (میثم) بود؛ازسال1356 و ابتدای شروع راهپیمائیهای انقلاب علیه طاغوت تا زمان؛پیروزی انقلاب و شروع فعالیتهای جهادی و انقلابی جوانان آنروزه اشامل:کمک به مستضعفین؛ سیمکشی رایگان ساختمانها؛کمک به پلیس راهنمایی درانتظامات ترافیک؛تدریس قران درمنازل و مساجد؛دفاع ازآرمانهای اسلامی درمقابل منافقین و توده ایها و پیکاریها که گاه منجر به درگیری و کتک کاری می شد؛آموزش نظامی بسیج و نهایتا تشکیل گروه مقاومت در هنرستان میثم(نمازی)و...باهم وهمسنگربودند! تااینکه دوران هنرستان تمام شد و برادرم پاییزسال 60 دردانشکده صداوسیما (تهران-عباس آباد) قبول شد و محسن؛ دربیخبری ما بدورازچشم همه راهی دانشگاه جبهه های دفاع مقدس شد.
**************
روز29/4/62 درواحدتعاون سپاه مشغول کار بودم که مسئول واحد برادرامیرفرودی(شهید) اعلام کرد که برای اعزام به جبهه غرب چندنفرداوطلب می خواهیم من بلافاصله اعلام آمادگی کردم و به همراه مرادخانی وجعفری که آنهاهم داوطلب شده بودند؛حکم ماموریت گرفته و پس ازخداحافظی باخانواده راهی پادگان امام حسین(ع)شدیم و آنجابه همراه تعدادحدود10نفردیگراز برادران سایریگانه؛ابایکدستگاه مینی بوس ساعت 4 عصربه مقصدآذربایجان غربی؛ شیراز راترک کردیم؛پس ازطی 2روزراه و عبورواطراق؛ از شهرهای اصفهان؛میمه؛ساوه؛همدان؛زنجان؛تبریزوارومیه سرانجام بعدازظهر31/4/62 به پادگان  (بین نقده و پیرانشهر) محل استقرارتیپ 33المهدی(عج)که البته قسمتی ازپادگان را؛ازارتش به امانت گرفته بودند؛رسیدیم....
۱۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۱ ۲۰ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۷
س - پور اسد

*روزهای خاکستری (یادنگاری)

جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۳۷ ب.ظ

بسم الله الرحمان الرحیم


قسمت دوم* روایت جام زهر ( خاطره )


.✍️ ... بادلهایی گرفته وشانه هایی سنگین ازبارمسئولیتی گران؛کانه مسئول تمام  نابسامانیهای اخیر جبهه ها ما بودیم؛با صادق؛ از اهواز به سمت شیراز حرکت کردیم؛ هوا خیلی گرم ودم کرده بود؛ پشه کوره و حشرات مزاحم اینقدر زیاد بود که دائماشیشهء ماشین را کثیف ودیدن جاده را مشکل میکرد. ساعت 2صبح به گچساران رسیدیم؛تانمازصبح درمقرسپاه خوابیدیم وبعدازنمازحرکت کردیم؛حدود 10صبح به شیراز رسیدیم؛دربدو ورودبه شهر مهدی چاووشی ازبچه های پذیرش سپاه درحالیکه سوارموتور بود به ماشین نزدیک شدواز حال روزجبهه هاپرسید؛اخباررا که شنیددرجا باموتور زد کنار و مابه راهمان ادامه دادیم و اورادر بهت حیرت وانهادیم؛سربازهای ترخیصی را درب واحدبسیج مرکزی پیاده کردیم ویکراست به ناحیه2 رفتیم.به محض ورودبه ناحیه بابچه های باقیمانده در ناحیه جلسه تقسیم کارگذاشتیم و چندواحدسیاربرای جمع آوری کمکهای مردمی به سطح شهر؛ادارات و کارخانجات و روستاهای اطراف فرستادیم وبرنامه سخنرانی در مساجد بین نمازهابرای جذب نیرو و دعوت از نیروهای جبهه رفته و شرح اوضاع حساس جبهه ها برای ائمه جماعت مساجدتحت پوشش ناحیه تادرسخنرانیهایشان مردم را در جریان وضع پیش آمده 

۱۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۲۲:۳۷
س - پور اسد