بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی
* نقدوبررسی یک داستانک جعلی :(پیرمرد نجار اصفهانی)
Attention :Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you*
باسلام و احترام و عرض پوزش بخاطر تصدی اوقات شریف همسنگران و محبان الشهداء؛ امابعد؟
هیچ با خوداندیشیده ایدکه اینگونه داستانکهای رقت انگیز که مستقیما احساسات مخاطب را نشانه گرفته واز مداقه عقلی ومنطقی درشنونده یاخواننده پرهیز دارد! اولا هیچگاه آدرس و منبع موثقی نداردوهمیشه به مدد کپی پیست یاهمان بازنشر متواتر خودمان؛ به کرار زاد و ولد میکند؛ودرثانی اصولا صحت ندارد چون امکان وقوع آن بدین شکل روایت شده ؟وجود ندارد!چطور؟ یکبار دیگر داستانک را بخوانیدوبامن همراه شوید؛من کی هستم؟سئوال خوبی است هرچندکه در عالم مجازی قابل اثبات نیست و من هرکسی میتوانم باشم! اما این کمترین مدتی کوتاه این افتخار را داشتم که در زمان دفاع مقدس 8 ساله؛در واحد تعاون شهرشیرازوقسمت تعاون رزمی تی33 المهدی عج به وظیفه پرمسئولیت تخلیه شهداء درعملیات رزمی از خط مقدم تامعراج شهداء نایل شوم(طوبی لهم و هنی عن لک)؛روش ماکه البته روش جاری ومرسوم اینکار است؛این بودکه در حین عملیات و اکثرا پس از عملیات با اکیپهای چند نفره و تویوتاوانت و برانکار به منطقه درگیری عزیمت کرده و ضمن جستجوی خاکریز به خاکریز؛سنگربه سنگر؛شیاربه شیاروکانال به کانال ضمن جمع آوری پیکرها و حمل باوانت به اولین ایستگاه تخلیه که در ابتدای عقبه خط مقدم بصورت سیارمستقربود؛پس از تخلیه از وانت ؛ توسط آمارگیران تعاون درلیست مخصوصی؛ثبت پلاک و مشخصات اولیه و یگان خدمتی و هرچه در آن لحظه امکان بررسی داشت انجام میگرفت ...
و پس از تخلیه محتویات جیبها وقرار دادن در نایلون و برداشتن مهمات و تجهیزات احتمالی همراه شهید؛این پیکرها را ابتدابا گلاب تغسیل مختصری میکردیم وسپس در پارچه سفیدمی پیچیدیم و پس از آن یک لایه پلاستیک ضخیم دورپیکر می کشیدیم و ضمن درج مشخصات اولیه بروی پارجه سفیدوهمراه پیکرشهید؛ایشان را در کانکس سردخانه دار مستقر در ایستگاه تخلیه مقدماتی قرار داده و پس از پایان روز ؛کانکس به ایستگاه دوم در معراج نزدیک ترین شهر به پشت خط منتقل و در سردخانه یا کانکس دیگری نگهداری شده و پس از بازبینی هویت به معراج شهر موطن شهید با هواپیمایا کانکس تریلر و یا آمبولانس انتقال داده شده وسپس تشییع می گردیدند.(خوشابحالشان). اما اینکه فضا را اینجوری ترسیم کنیم که شهداء را می آوردند و بصورت روباز و بدون کفن و لایه محافظ پلاستیک و بدون نگهداری در سردخانه رها می کردند و هر کسی هم وقت استراحتش می توانسته مثل فضای باز برود و میان آنها قدم بزند و چهره های مطهرشان را ببیند و بشناسد و باریکلا!! بگوید؟عملا امکان پذیر نیست!چرا؟ چونکه جای تابوت سازی برای شهداءدر ایستگاه تخلیه اول که شهداءرا برفرض صحت داستان در کنار هم و با روی باز قرار می دهند؛نیست؛ و آنجاکماکان در دید و تیر توپخانه و هواپیمای دشمن قرار دارد و بعد از آنهم با توجه به وضعیت جوی منطقه(گرماوسرما) و سرعت تخریب بافتهای بدن شهداءو امکان تعفن و تورم ؛ سریعا به سردخانه منتقل و برای حفظ حرمت و احترام ایشان صورتهای این عزیزان تازمان روئیت برای خانواده در معراج شهر مقصد؛بسته و پوشیده می ماند!.....
...ضمن اینکه در بعضی عملیاتها که شدت آتش زیادبودو امکان تخلیه بموقع شهداء نبود؛مابا پیکرهای متورم و سیاه شده و بعضا بو گرفته و متلاشی مواجه می شدیم که از همان ابتدابصورت گفته شده؛پیچیده می شد ودر سردخانه نگهداری می شدندو اصلا امکان نگهداری در بیرون و فضای باز و جایی که این پیرمرد داستان بتواند موقع استراحت برودآنجا قدم بزند؟در هیچکدام از فرضیات میسر نیست. اینکه اینجور وانمود کنیم که آنقدر شهید بوده که در معراج کنار هم بصورت قابل رویت چیده می شدند؛نوعی اهانت به عزیزان متصدی حمل و تخلیه شهداست و بنوعی مقام خود شهید را هم در معراج مورد وهن قرار می دهد؛ که عوامل آنجا بی تفاوت شهدا را رها می کردندوسط راه تا هرکسی راحت میان آنها قدم بزند؟جای بسی تاسف است. دیگر اینکه معمولا در این اماکن مخصوص تخلیه شهداءنیروی کافی برای هرگونه اقدام جهت تشییع بموقع این عزیزان موجود بوده و زمان زیادی؛ شهدای تخلیه شده در معراجهای نظیر اهواز و شهرهای دیگر معطل نمی ماندند و دست تنهایی پیرمر قصه هم از آن تهمتهای غیر قابل بخشش است که فقط بایستی خود خدا و شهداءعزیز حقشان را به سرایندگان اینگونه داستانها حلال نمایند. پس با مطالعه چندباره داستانک تخیلی؟که هیچ ضرورتی هم برای ابداع و باز نشر آن احساس نمیگردد؛مشخص میگرددکه:
1- دست تنها بودن پیرمرد تابوت سازبدلیل کمبود نیرو در معراج شهداءکذب است.
2-شهدایی را که هروز میاوردند ؛ با کانکس سردخانه دار و بصورت کفن پوش وروکش پلاستیک پیچیده شده ! میاوردند وامکان چیدن وسط راه و قدم زدن لابلای ! آنها وجود نداشته است.
3-امکان جلب نظر پیرمرد به شهدا در شرایط گفته شده داستان وجود نداشته و بایستی حتما در سردخانه قدم می زده و روی شهدا را باز می کرده تا بتواند پسرش را شناسایی کند.
و قس علی هذا ؛ رد یا قبول این ادله به میزان تعقل و غلبه بر احساسات مخاطب باز می گرددو نگارنده هیچ اصراری بر پذیرش نداردولی چنانچه به وثوق چنین داستانهای احساسی و کذبی باوردارید؟از الان جوابی برای صاحبان حقی که اینگونه حقوقشان پایمال می شود(شهداء) داشته باشید.
(بنیاد حفظ آثار باید قانونی مصوب کند که هر کسی نتواند تحریفی داخل دفاع مقدس بیاورد. دفاع مقدس اصالت ماست.اعتبار ماست و غرور ملی و مذهبی ماست. اما دفاع مقدس دست اهلش نیست. اهل دفاع مقدس بودن به این نیست که حتما جبهه بوده باشند بلکه درک دفاع مقدس داشته باشد.ابوالفضل سپهر جبهه نبوده اما 65 هزار بیت شعر دارد که درباره شهدای گمنام، جانبازان، مادران و فرزندان شهداست. {دکترعلی ثابت رزمنده دفاع مقدس و استاد درس تاریخ} )
درخاتمه ذکر این نکته ضروری است که :حماسه دفاع 8 ساله آنقدر غنی از ایثارگری و رشادت رزمندگان شهدا و آزادگان و خانواده های ایشان می باشد که نیاز به هیچگونه داستان سازی و پیرایه بستن به این حماسه که از عمرش کمی بیش از 26 سال میگذرد؛به سبک مداح نمایانی که برای اشک گرفتن از اهالی هیئت ! هرگونه دروغی را به حضرت سیدالشهداءعلیه السلام نسبت میدهند(تاجایی که صدای رهبری عزیز را به اعتراض بلند می کنند) ؛ندارد و اگر بخواهیم با این روشها نسل ماضی را به جوانهای امروز و فردا بشناسانیم ذهن پرسشگر ایشان اگر به سئوالاتی این چنین معطوف شد ! آنوقت اصلاح این خبط و خطای به ظاهر ساده ؛دیگر به این آسانی میسور نیست؛ ضمن اینکه این کمترین به عنوان جامانده و بازمانده نسلی که برخی به ظاهر محبان شهداء با افتخار به آنها ؛از این داستانها حمایت می کنندوآنهارا نشر می دهند ؛ این حق را برای خود و همرزمانم که امروز در پیچ و خم مسائل روزمره و سایه غفلت مسئولین؛به فراموشی سپرده شده اند؛محفوظ می دانم که از حقیقت موضوع دفاع کنم و هرگونه پیرایه و تحریفی را برنتابم.
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین