*حسین گمشده (یادنوشت)
بسم الله الرحمان الرحیم
السَّلامُ عَلَى کُلِّ مُسْتَشْهَدٍ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
*شهیدمحمدرضا ابیوردی ( ابوالوردی )
قسمت اول
اوائل خرداد 67 اخبار خوبی از جبهه های دفاع علیه دشمن بعثی؛ بگوش نمی رسید ! شلمچه سقوط کرده بود و پیش از آن مهران؛ فاو نیز با ضرب و زور گازهای شیمیایی سیانور توسط دشمن بعثی بازپس گیری شده بود. فکر می کنم 10خرداد بود که لیست اعزام اظطراری کل نیروهای واحد بسیج شیراز اعلام شد و اسم من و محمدرضا و صادق در آن نبود؛من که یکبار درجریان طرح لبیک یاخمینی ؛برای عملیات خیبر این بلا به سرم آمده بود و مجبور شده بودم بمانم و سایرین بروند؛تصمیم گرفتم که برای اعتراض به ستادسپاه شیراز (حاج رحمتی)مراجعه کنم و از طرفی محمدرضا هم بخاطر 2 شهید قبلی خانواده در قرنطینه بود و صادق هم با دلایل خودش با ما همراه شد. پس از چانه زنی بسیار موفق شدیم که به لیست اعزام وارد شده وتاریخ اعزام را هم صبح روزبعد اعلام کردند. روزبعد؛ ازصبح ماراکه حدودا 300 نفر می شدیم به پایگاه هوایی شیراز بردند و حدودساعت 2عصربایک هواپیمای سی – 130 درحالیکه تا روی درب عقب که شیب دار هم هست نیرو نشسته بود به سمت پایگاه پنجم شکاری اهواز(امیدیه)حرکت کردیم و 1.5 ساعت بعد آنجابودیم و سپس با اتوبوس از امیدیه به پادگان شهیددستغیب اهواز مقر لشکر 19 فجرواقع در کوت عبدالله رسیدیم . از بدو ورود وضع غیر عادی پادگان بدجور به چشم می آمد ؛ تحرکات زیاد و غیر معمولی افراد و ماشینها ؛ تجمع انبوه نیروهای پریشان و خسته باز گشته از خط شکسته شده شلمچه در سالن غذا خوری نمازخانه و اطراف محدوده حمامها و سرویسهای بهداشتی ... خلاصه نوید ایام سخت و مرارت باری را می داد با آن هوای 40 درجه ای آنروزهای اهواز ..اما در این بین محمدرضا حال خوشی داشت ؟ از لحظه ای که موفق شد علی رغم میل همه مسئولین راهی منطقه شود این بیت از یک نوحه قدیمی مدام ذکر لبش بود و اکثرا بلند آنرا می خواند: حسینگمشدم ؛ای رودم ؛ ای رود ؛ نهال خم شدم ای رودم ای رود.... ماها که اهل ظاهر بودیم اینرا از ذوق زدگی محمدرضا بخاطر حضور در بین خودمان و منطقه بعد از سالها ممنوعیت می دانستیم ولی رضا چیز دیگری را می دانست که ما نمی دانستیم . سرخوشی من و صادق چندان دوامی نیاورد و حاج محمود فرمانده سپاه شیراز و حاج مجید فرمانده بسیج شیراز با دیدن همه ما چهره در هم کشیده از اینکه هیچکس در ناحیه مقاومت 2 برای اعزام نیروهای داوطلب بسیجی و ارسال کمکهای مردمی مساجدومحلات تحت پوشش نمانده بسیار نگران شدند و حدودا ساعت7 بعداز ظهر بود که تصمیم گرفتند صادق و من را به همراه تعدای پاسداروظیفه که خدمتشان قانونا تمام شدهبودو ازسر غفلت و دراثر سرعت در کارها اعزام شده بودند را به وسیله یکدستگاه تویوتاوانت به شیراز برگردانند. صادق را چطور مجاب کرده بودند نمی دانم ولی خوب یادم هست جلوی محوطه ستادلشکر در حالیکه اکثر بچه ها از جمله محمدرضا ایستاده بودند حاج مجید در حالیکه حاج محمود هم کنارش ایستاده بود به من گفت باید برگردی ! خشکم زده بود و نه جوابی برای اعتراض داشتم و نه زبانی برای التماس که البته فایده هم نداشت. تنها دلم را به یک کلمه خوش کردم و در حالیکه مچ های دست حاج مجیدرا با نیرویی ازسر خشم و التماس می فشردم گفتم : نمی روم مگر اینکه به من تکلیف کنید که برو ! حاج مجید در حالیکه لبخند تلخی به لب داشت گفت چه زوری هم داری ! باشد به تو تکلیف می کنیم که به شیراز برگردی وکارهای ناحیه مقاومتتان را انجام دهید و حاج محمود هم با نگاه و تکان دادن سر تایید کرد ودیگر فرصت هرگونه اعتراضی را از من سلب
حاج مجیدعباسی و حاج محمود محمدزاده (عملیات والفجر8)
کردند چرا که سلسله مراتب ولایی یعنی دستور فرمانده دستور حضرت امام است. بگذریم آن شب من و صادق و آن سربازان منقضی خدمت به سمت شیراز حرکت کردیم و محمدرضا در حالیکه با تعدادی از بچه ها دم گرفته بود : حسین گمشدم ای رودم ؛ ای رود...... مارا باسرخوشی بدرقه کردند و این آخرین دیدار مابود. بچه های اعزامی آنروز با تعداد دیگری که در روزهای بعد ما از شیراز به اهواز اعزام کردیم در تاریخ 23/03/1367 در عملیات انهدامی بیت المقدس 7 شرکت کردند و بسیاری از آنها اسیر مجروح شهید و مفقود گردیدند و از جمله آنها محمدرضا ابیوردی بود که طبق الهامی که بهش شده بود و بارها آنرا برای ما خوانده بود ؟ گم شد و سالها بعد در اوج ناباوری ما ! در روزهایی که دیگر نه از شهادت اثری بود و نه از ایثارگری خبری؟ به شیراز مراجعت نمود و در گلزار شهدای دارالرحمه شیراز مجددا آرام گرفت . از محمدرضا همسری مظلوم و بی پناه و دو دختر نجیب و معصوم به یادگار ماند ولی آنها هم در پیچ و خم زندگی روزمره بدست فراموشی سپرده شدند؟ تا مبادا خاطر قوم ایرانی-آریایی کوروش مکدر گردد و غم و غصه های ایثارگران و خانواده هایشان چاربالش خوشبختی ایشان را بهم بریزد . روحش از اعمال ما ان شاءالله شاد.
اللهم الرزقنا توفیق الجهاد و الشهادت فی سبیلک
اللهم الرزقنازیارت الحسین فی الدنیا و فی الاخرت شفاعت الحسین علیه السلام
س . پوراسد
Attention .Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you*