سِرِه

روشنگری و تبیین تحریفات دفاع مقدس

سِرِه

روشنگری و تبیین تحریفات دفاع مقدس

سِرِه

از ایشان نیستی ؛ می گو از ایشان *
هدف اصلی ایجاد این وبلاگ، تبیین و روشنگری تحریفات در روایتگری دفاع مقدس می باشد. از مخاطبان محترم تقاضامی شود از طریق آدرس 📧 : hk43siamak@yahoo.com ویا 📱: 09177334877(لطفا"فقط پیام کوتاه) نقطه نظرات و پیشنهادات خویش را ارسال نمایند.
هرگونه بازنشر و اقتباس از مطالب این وبگاه ؛ باذکر آدرس ؛بلامانع است.
deare friends .Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you

نویسندگان

*روایت عکسهایی که قصه دارند 1 ⏪

پنجشنبه, ۶ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۲۴ ب.ظ

بسم الله الرحمان الرحیم

 خدایا خلاصم کن


صبح روزیازده اسفند1362؛محورطلائیه_نشوه؛لحظات اولیه انهدام جیپ حامل موشک اندازمیلان تی4مکانیزه ذوالفقار ل27 توسط تانک دشمن وبدنهای قطعه قطعه شدهءشهیدان: بهروزغفاری،حسن قمی،علیرضامزینانی ونصیرفریادی.

✍️ .... اولین باری که این تصویر را قاب شده و در کنار مجموعه ایی از عکسهای دوران جنگ بر دیوار گروه آموزش فرماندهی و ستاد دانشکده دیدم؛ صبح روزی بود که برای تدریس داشتم سر کلاس می رفتم ؛ خیلی توجه ذهن کنجکاوم را جلب کرد و مدام از خودم می پرسیدم :یعنی مربوط به کدام عملیات است ؟ مال چه سالی است؟ در کدام منطقه از جغرافیای جنگ اتفاق افتاده است؟ ازکدام لشکر؟ شرح واقعه چه بوده؟ خلاصه تمام ذهنم را طوری مشغول کرد که فکر کنم آنروز نتوانستم درست محتوای درس را به دانشجوهای حاضر درکلاس منتقل کنم و از آنروز همیشه در پی فرصت یافتن پاسخ پرسشهای متعددم و رفع ابهاماتی که از دوران دفاع و جنگ داشتم،  شروع به مطالعه و بازخوانی بسیاری از آثار منتشرشده با موضوع دفاع مقدس نمودم. سال گذشته کتاب "شراره های خورشید"را مطالعه می کردم که در اواخر کتاب به شرح ماوقع عکس فوق برخوردم. از همان لحظه تصمیم گرفتم که مجموعه یادداشتهایی را درباره عکسها و قصه های آنها ؛ در وبگاه به اشترک بگذارم ؛امید که برای شما همراهان گرامی هم مفید و جالب باشد؛ برای شادی روح شهدا خصوصا شهدای یادشده درون تصویر صلوات : اللهم صل علی محمدوآل محمدو عجل فرجهم

.....درهمین رابطه علی اکبر مصداقی؛ جانشین واحد ضد زره تیپ 4  مکانیزه ذوالفقارگفته است :

«...در عملیات خیبر, من معاون واحد ضدزره تیپ ذوالفقار بودم, مسئول این واحد هم, برادرمان مصطفی پالیزبان بود.

صبح روز پنج شنبه یازدهم اسفند 1362 ,یعنی فردای همان شبی که گردان های لشکر 14 و لشکر 27 به اتفاق هم در محورطلائیه به نشوه عملیات کرده بودند, من سوار بریک موتور هوندای 250 تریل وارد خط شدم تا بصورت میدانی وضعیت آنجا را بررسی کنم, که اگر احیانا"کمکی لازم بودع به نیروهای پیاده ارائه بدهیم. وقتی وارد خط شدم , دیدم بچه های واحدمهندسی رزمی لشکر 27 ، عمودبر خط خودمان یک خاکریز خیلی کوتاهی احداث کرده اند. سریع برگشتم به مقر خودمان و به آقا مصطفی پالیزبان گفتم: الان وقت آن است که یک قبضه موشک انداز میلان و یک قبضه مالیوتکا در خط مستقرکنیم. آقامصطفی بلادرنگ سوار جیپ حامل موشک انداز میلان شدوبه خدمه های آن گفت: «بچه ها؛ زودترسوار شوید تا برویم خط.» اوسوار بر جیپ ومن هم سوار برموتور،  عازم خط شدیم. هنگامی که به خط رسیدیم، هنوز کار احداث خاکریز تمام نشده بود، من موتور را کنار جیپ پالیزبان پارک کردم. همزمان؛ ایشان هم از جیپ پیاده شد. داشتیم باهم درمورد اینکه چطوری با میلان و مالیوتکا بتوانیم تانک های مزاحم دشمن را شکار کنیم صحبت می کردیم و همزمان بصورت خمیده، پشت خاکریز راه می رفتیم و نقشه می کشیدیم.

گرم صحبت و طراحی کار بودیم، که یک گلوله مستقیم تانک، دقیقا"در کنار جیپ ما فرود آمد. به دلیل شدت انفجار، تا چند لحظه نفهمیدم چه اتفاقی افتاده. همین که قدری گردوخاک ها فرونشست ،دیدم آقامصطفی درحالی که هر دو پایش از بالای زانو قطع شده بودند، کنارم افتاده است. بچه های نشسته داخل آن جیپ، یعنی بهروزغفاری،حسن قمی، علیرضامزینانی ونصیرفریادی هم، با بدنهای متلاشی شده، روی صندلی های جیپ افتاده بودند.

چند متر آنطرفتر، یکدستگاه بولدوزر واحدمهندسی لشکر 27 درحال تکمیل کردن خاکریز بود.دیدم عباس کریمی؛ مسئول واحد اطلاعات_عملیات لشکر هم کنار راننده نشسته و دارد او را راهنمایی می کند. هرچه فریاد زدم،آن دو نفر صدایم را نشنیدند. اصلا"صدای موتور بولدوزر؛ نمی گذاشت صدا به آنها برسد.

رفتم بالای سر پالیزبان، دیدم یک لحظه چشم هایش را باز کردو دو _ سه مرتبه گفت: «خدایا؛خلاصم کن

در همان لحظه یک خودروی آمبولانس از راه رسید، جسم نیمه جان پالیزبان را انداختم داخل آمبولانس، خودم هم چون مجروح شده بودم، سوار بر همان آمبولانس، آمدم به سمت پست امداد. پالیزبان تا دم در اورژانس زنده بود، اما همینکه به داخل سوله اورژانس رسید شهید شد. بعدتر شنیدم که سیدمحسن خوشدل، با مالیوتکا رفت به سراغ تانک های دشمن و توانست تعداد زیادی از تانک ها را شکار کند. البته دو نفر از همکاران ایشان ، یعنی حسین رفیعی راد و علی اکبرعبدالرحیمی،درهمان جا به شهادت رسیدند.»

نقل از کتاب شراره های خورشید- نشر27 و نشر صاعقه صفحات 665 تا 667

نظرات  (۸)

☹☹😭😭

منکه خجالت میشکم اینا برای ما اینجور تیکه تیکه شدن🤦‍♂️

پاسخ:
سلام دوست عزیز 
ان شاءالله همیشه سربلند و سرافراز باشید ... از اظهار احساس مخلصانه شما متشکرم ... لطفا ماجرای این تصویر را هم مطالعه و چنانچه نظری داشتید منعکس نمایید. 
یاحق

چشم حتما

روزی یک یا دو سخنرانی استاد عباسی رو در مورد عملیات‌های دفاع مقدس و شهدای شاخص اون عملیات‌ها میبینم و دنبال میکنم.

هر چی به گذشته کشورمون نگاه کنیم، دشمن شناسیمون بهتر میشه و آینده بهتری رو میتونیم رقم بزنیم

پاسخ:
سلام مجدد
از حسن توجه ؛ مساعی و تلاش جنابعالی در مطالعه پیرامون مسائل دفاع مقدس ، شناخت شهدا و خصوصا مبحث دشمن شناسی به جهت بهره برداری برای تدوین آیندهءبهتر، بسیار خرسند و شاکرم.
نظرات دلگرم کننده جوانهای روشن ضمیری چون شما باعث انبساط خاطر امثال ماست.
زنده باشید
وفقکم

قربان شما⚘

پاسخ:
زنده باشید ⚘ .
۱۰ آبان ۰۰ ، ۱۱:۰۲ دچارِ فیش‌نگار

سلام استاد، دلتنگیم :)

پاسخ:
سلام  جوون؛ زنده باشی ؛ خدا قوت ...  :)
دلتنگی که خصیصهء اینروزهای همه ماست ... اما جنس دلتنگی هاست که ارزش ش را مشخص می کند ... با شناختی که از شما دارم قطعا دلتنگ ظهور امام عصر عج  هستید که ما هم به همان مبتلا هستیم ... ان شاءالله ایام یسر بعد عسر و فرج بعد شدت بزودی خواهد آمد ... دعا کنید
وفقکم
۱۰ آبان ۰۰ ، ۱۳:۴۷ دچارِ فیش‌نگار

نه بابا این حرفا واسه ما بزرگه

دلتنگ شماییم پسرخاله :)

پاسخ:
اتفاقا مخلصانه گفتم ... کاملا برازندهء شما و سایر اعزهء همراه  هست ... بی اغراق
هنوز قضیه پسرخاله یادتان هست؟ :)
ماشاءالله به این حافظه :))
وفقکم
۱۰ آبان ۰۰ ، ۱۵:۴۶ دچارِ فیش‌نگار

محبت فراموش نمیشه :)

پاسخ:
سلام و عذر تاخیر در پاسخ
محبت تان روزافزون :))
 ⚘ 

سلام... روز بخیر... 

این مطالب باید هر چه بیشتر و بهتر انتشار پیدا کنه تا مردم ما بفهمند که کشورمون چطور حفظ شده... نه اینکه هنوز هم عده ای، حرفهایی پشت سر شهدا بزنن که هر ادم با وجدانی از یادآوری اش شرم میکنه...

عکس هم در عین حال بسیار دلخراش هست و هم غیرت و شرافت سربازان این وطن رو نشون میده، اونجایی که یکی از رزمنده ها انگشتانش رو به معنای پیروزی رو به دوربین بالا برده

پاسخ:
سلام و تشکر از بذل توجه و التفات سرکارعالی
روزی که برای اولین بار این عکس رو دیدم یکی از نکاتی که خیلی توجهم را جلب کرد همان رزمنده ایی بود که شماهم اشاره کردید :)
 برای من خیلی بار و سئوال داشت . 
مجددا" از توجه و تکمله سرکار عالی سپاسگذارم
وفقکم

سلام

ضمن تشکر از زنده نگاه داشتن یاد و خاطره شهدا؛ چند نکته در خصوص متن کتاب که زحمت انعکاس آن را کشیدید عرض کنم:

۱- نام درست شهید "حسن قلی" است و نه "قمی"

۲- شهید بهروز غفاری نفری است که پاره‌های پیکر مطهرش روی فرمان و در سمت راننده ریخته است.

۳- پیکر شهیدان علی مزینانی، فریاد نصیری و حسن قلی در اطراف چیپ افتاده است.

۴- خونی که در سمت چپ جیپ روی زمین ریخته، مربوط به شهید مصطفی پالیزبان، فرمانده گردان ضدزره تیپ ذوالفقار از لشکر ۲۷ حضرت رسول ص است.

۵-گلوله‌ای که در کنار چیپ به زمین نشست راکت کاتیوشا بود.

بنده کتاب شراره‌های آتش را نخواندم. اما بارها روایت شهادت ع نفر از شدای ضدزره را از حاج اکبر مصداقی شنیدم.

پاسخ:
سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما
متقابلا عرض تشکر و تقدیر دارم بابت اعتناء و امعان نظر مبسوط و مسئولانه جنابعالی پیرامون این روایت و عکس .
جزئیاتی را که مفصلا و به تفکیک بیان کردید را به جهت تنویر افکار علاقمندان به این مباحث ذیل همین پست در نظرات  قابل تاییدبنمایش می گذارم .
به لحاظ امانتداری در مطلب منقول از کتاب شراره های آتش تغییری نمی دهم. 
از همراهی شما عزیز دل صمیمانه تشکر و قدر دانی می نمایم .
خداوند شما و جناب مصداقی را حفظ و روح این شهدای عزیز را از اعمال ما شاد گرداند.
وفقکم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">